جدول جو
جدول جو

معنی پر بزان - جستجوی لغت در جدول جو

پر بزان
پر زدن، پرواز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ بُ)
یکی از دهستانهای بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز است. این دهستان از 18 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و در حدود 3800 تن سکنه دارد. قراء مهم آن عبارتند از: چوب سرخ، باریک آباد، احمدآباد نرگسی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
در حال پرداختن
لغت نامه دهخدا
(اَ سِ بُ)
چرک کنج چشم بز کوهی و گاو کوهی، و آن کار تریاک فاروق کند و آنرا بعربی تریاق الحیه خوانند. (برهان قاطع). در فهرست مخزن الادویه ذیل تریاق الحیه آمده: رطوبتی است که در کنج چشم گاو کوهی و بز کوهی جمع میگردد و در پازهر مذکورشد و بشیرازی آنرا ارس بران (ظ: ارس بزان) نامند، فرستادن به پیغام: ارسال رسل. (منتهی الأرب)
نهفته بوسه به پیغام می کند ارسال
نگینش را حجرالاسود از ره تعظیم.
سنجر کاشی.
، فروهشتن. فروگذاشتن بخود. (منتهی الأرب)، رها کردن. (منتهی الأرب)، برگماشتن، بسیارآب کردن شیر. تسمیر. (تاج المصادربیهقی)، بسیارشیر گردیدن. (منتهی الأرب). صاحب شیر شدن از مواشی خود، صاحب گله ها شدن. (منتهی الأرب)، زدن، چنانکه داستان را: ارسال مثل، داستان زدن. مثل زدن. مثل آوردن. تمثل جستن. ضرب المثل، ارسال علق، زالو انداختن، ارسال در حدیث، آنست که اسناد نباشد، مثلاً راوی گوید: قال رسول اﷲ (ص) و نگوید حدثنا فلان عن رسول اﷲ (ص). (تعریفات جرجانی).
- ارسال داشتن و ارسال کردن، فرستادن
لغت نامه دهخدا
تصویری از پر ریزان
تصویر پر ریزان
صفت پر ریختن، عمل تولک رفتن مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر دهان
تصویر پر دهان
با همه دهان و زبان بملء فیه: (زوپشت روزگار قوی گشت و این سخن در روی روزگار بگویم پر دهان) (اثیر اخسیکتی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر آزار
تصویر پر آزار
رنجیده و دردمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردازان
تصویر پردازان
در حال پرداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر بودن
تصویر پر بودن
((پُ دَ))
ارزشمند بودن، عالم، بامعلومات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پروازان
تصویر پروازان
الرّحلات الجوّيّة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پروازان
تصویر پروازان
Flying
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پروازان
تصویر پروازان
volant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پر زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چاق و سنگین شدن، چربی آوردن بدن
فرهنگ گویش مازندرانی
انباشتن هیزم به قصد ذخیره سازی
فرهنگ گویش مازندرانی
دیدار کردن به قصد مواظبت، ذبح کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از پروازان
تصویر پروازان
літаючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پروازان
تصویر پروازان
飛んでいる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پروازان
تصویر پروازان
اڑتا ہوا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پروازان
تصویر پروازان
উড়ন্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پروازان
تصویر پروازان
anayeruka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پروازان
تصویر پروازان
나는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پروازان
تصویر پروازان
מעופף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پروازان
تصویر پروازان
latający
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پروازان
تصویر پروازان
उड़ता हुआ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پروازان
تصویر پروازان
terbang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پروازان
تصویر پروازان
บิน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پروازان
تصویر پروازان
vliegend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پروازان
تصویر پروازان
летящий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پروازان
تصویر پروازان
volador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پروازان
تصویر پروازان
fliegend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پروازان
تصویر پروازان
voador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پروازان
تصویر پروازان
飞行的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پروازان
تصویر پروازان
volante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی